گل نرگس چه شود بوسه به پايت بزنم
تا به كي خسته دل، از دور صدايت بزنم
همه گويند :به اميد ظهورش صلوات
كاش اين جمعه بگويند:به تبريك حضورش صلوات
        “لوليك الفرج اللهم عجل”


موضوعات: شهيد
   چهارشنبه 1 دی 1395نظر دهید »

سر كلاس استاد از دانشجويان پرسيد:
اين روزها شهداي زيادي رو پيدا مي كنن و ميارن ايران…
به نظرتون كار خوبيه؟
كيا موافقن؟؟؟كيا مخالفن؟
اكثر دانشجويان مخالف بودن!!!بعضي ها مي گفتند :كار ناپسنديه..نبايد بيارن
بعضي ها مي گفتند :آدم ياد بدبختياش ميفته!!!تا اينكه استاد درس رو شروع كرد ولي خبري از برگه هاي امتحان جلسه ي قبل نبود!
همه سراغ برگه هارو مي گرفتند،ولي استاد جواب نميداد
يكي از دانشجويان با عصبانيت گفت:استاد برگه هامون رو چيكار كردي؟؟؟شما مسؤل برگه هاي ما بودي!!!
استاد روي تخته كلاس نوشت:من مسول برگه هاي شما هستم…
استاد گفت:من برگه هاتون رو گم كردم و نميدونم كجا گذاشتم
همه ي دانشجويان شاكي شدند
استاد گفت:چرا برگه هاتون رو ميخواين؟گفتند:چون واسشون زحمت كشيديم،درس خونديم،هزينه داديم،زمان صرف كرديم…
هرچي كه دانشجويان مي گفتند استاد روي تخته مي نوشت…
استاد گفت برگه هاي شما رو توي كلاس بغلي گم كردم هر كي ميتونه بره پيداشون كنه
يكي از دانشجويان رفت و بعد از چند دقيقه با برگه ها برگشت..استاد برگه ها را گرفت و تكه تكه كرد.
صداي دانشجويان بلند شد.
استاد گفت:الان ديگه برگه هاتون رو نمي خواين!چون تيكه تيكه شدن!
دانشجويان گفتند:استاد برگه ها رو مي چسبونيم.برگه ها رو به دانشجويان داد و گفت:شما از يك برگه كاغذ نتونستيد بگذريد و چقدر تلاش كرديدتا پيداشون كرديد
پس چطور توقع داريد مادري كه بچه اش رو با دستاي خودش بزرگ كرد و فرستاد جنگ؛الان منتظره همين چهارتا استخونش نباشه!!بچه اش رو ميخواد،حتي اگر خاكستر شده باشه.چند دقيقه همه جا سكوت حاكم شد!
و همه از حرفي كه زده بودن پشيمون شدن!
تنها كسي كه موافق بود فرزند شهيدي بود كه سالها منتظر باباش بود.
شهدا را ياد كنيم با عمل به وصيت هاشون…

 

 


موضوعات: شهيد
   چهارشنبه 24 آذر 1395نظر دهید »